خبرآنلاین، نهم مهر ماه ۱۳۹۶:
مریم مزروعی، یک ماه پیش از شروع آزادسازی موصل، به عراق رفت و در جریان این سفر از کمپهای محل اسکان آوارگان و زنان و کودکان بیپناهش عکاسی کرد.
فهیمه حسنمیری: وقتی قرار است وارد نمایشگاه بشوی و عکسهایی را ببینی که روایت بیقراری در موصل است، این جملههای روی دیوار، تکلیفت را با آنچه قرار است با آن مواجه شوی، بیشتر روشن میکند؛ « … یکباره میفهمی باید جهان دکمه عقبگرد میداشت…. یکباره میفهمی صفیر آن گلولهی اول، جهان تو را دو نیم کرده است و میخواهی به جایی پیش از آن صدا بازگردی. به همان دغدغههای هر روزه: بوی غذا و جبر کار، خانه رفتن به عشق یار …. حق داری بیقرارِ دائم باشی، از گلوله و دوربین هراسان باشی، خشمگین باشی، حق داری که نخواهی و بگریزی، از آدمها، از ما، از سبکباران ساحلها. حق داری. ما نشتسیم و تماشا کردیم ….»
و بعد وارد میشوی دنیایی را ببینی که حاصل سفر مریم مزروعی، روزنامهنگار و عکاس است؛ سفر به مناطق اطراف موصل و دیدن کمپهای نظامیان و محل اسکان آوارگان موصل، کوبانی، شنگالی و ایزدی؛ اینها همه در نمایشگاه عکس «موصل؛ رالی بی قراری».
مریم مزروعی، سال گذشته، درست یک ماه پیش از شروع آزادسازی موصل، به عراق سفر کرد و در جریان این سفر توانست تا ۲۰ کیلومتری موصل برود و از کمپهای محل اسکان آوارگان که زیر نظر سازمان ملل اداره میشد، عکاسی کند. عکسهای این مجموعه در سه بخش قابل تقسیم هستند؛ بخش اول مربوط به کودکان آواره است، بخش دوم که عنوان اصلی نمایشگاه نیز بر اساس آن انتخاب شده در کمپهای محل استقرار آوارگان در یک جاده کوچک است که آوارگان همچون انسانهای سرگردان و بیقرار در طول روز بارها این جاده را بیجهت میرفتند و برمیگشتند، بخش سوم هم شامل عکسهایی از یک خانواده است که تنها چند زن و یک پیرمرد از آنان باقی مانده است.
در این نمایشگاه ۴۶ قطعه عکس به نمایش درآمده که مریم مزروعی، هر کدام را مثل خاطرهای در ذهنش ثبت کرده و درباره آنها ناگفتههای زیادی دارد. گفتوگوی خبرآنلاین با این عکاس را که عموما دغدغه موضوعات مربوط به زنان و کودکان دارد و عکسهایش علاوه بر نشان دادن شرایط اجتماعی و فضای زندگی آوارگان عراقی، بر مصائب زنان و کودکان تمرکز دارد، در ادامه بخوانید:
قبل از این که به عراق سفر کنم، تجربه سفر و عکاسی در افغانستان و اطراف مرز سوریه و ترکیه را داشتم. در مورد افغانستان، ذهنیت من هم مثل بقیه، شکل گرفته از تصاویری بود که غالبا در رسانهها ارائه میشد، یعنی ویرانی و ناامنی مطلق. اما واقعیت این است که افغانستان از نظر اجتماعی بخصوص در شهرهای بزرگ، بافتی شبیه ایران دارد، مخصوصا این که بسیاری از آنها سالها در ایران زندگی کرده بودند و تجربه زیستی مشترکی با ایرانیها داشتهاند. با خودم فکر کردم چرا تصویری که از این کشور ارائه میشود با نوع زندگی که در آن جریان دارد اینقدر متفاوت است؟ فکر میکنم دچار همان احساسی شده بودم که وقتی توریستهای خارجی به ایران میآیند و جامعه ما را از نزدیک میبینند، دچار میشوند.
در افغانستان زندگی جریان دارد و سبک زندگیشان به ما شبیه است؛ در آنجا هم مردم کافه میروند، خرید میکنند، عاشق میشوند، کار میکنند و زندگیشان عادی است. درست است که شرایط سختتر و متفاوت است و این سرزمین زمین بازی کشورهای دیگر است یا زنان تحت فشارند و حتی هنوز برقع میپوشند اما همه این کشور به این شکل نیست و همیشه جای سوال است که چرا فقط جریان درگیری و ناامنی از این کشور مخابره میشود و نه بقیه ابعاد آن؟ این شد که خواستم ببینم در سایر کشورهای همسایه، اوضاع چطور است.
من به عنوان یک عکاس زن، ناخودآگاه لنز دوربینم به سمت زنان میرود و دغدغه آنها سوژههای عکاسی من قرار میگیرد. در افغانستان هم بسیار علاقمند بودم بر عکاسی از زنان و دختران این کشور تمرکز کنم و نمایشگاهی از مجموعه عکسهای این کشور به زودی برگزار میکنم. در مجموعه عکس از موصل هم میخواستم تمرکزم بر زنان و کودکان باشد، اما کار آسانی نبود. کلا وضعیت عراق پیچیده تر از چیزی بود که تصور می کردم.
برای عکاسی زنان شنگالی، کوبانی و ایزدی که در اطراف موصل یا اربیل آواره بودند راهی منطقه شدم، اما در عین حال امیدوار بودم که بتوانم با زنان پیشمرگه در پادگانها ملاقات کنم که البته با بافت مردانه پادگانها روبرو شدم. کلا چیزی که اقامت و عکاسی در اقلیم و عراق را سخت میکرد این بود که شما در آنجا واقعا دوست و دشمن را نمیشناسید، اصلا نمیدانید میشود به چه کسی اعتماد کرد و به چه کسی نه، این را مردم خودشان هم نمیدانند. درست نمیدانند با چه کسی میجنگند، چه کسی قرار است نجاتدهندهشان باشد و اصلا چرا دچار این وضعیت شدهاند و این باعث عصبانیت و بیقراری دائمی آنها بود.
عکسهای مجموعه موصل سیاه و سفید هستند تا بهتر عمق فاجعه را نشان دهند. اعراب لباسهای رنگی میپوشند و لباسها و زیورآلات جزء لاینفک فرهنگ ریشه دار آنهاست، شبی که از موصل و داعش گریخته بودند با همان لباس ها و آویزها گریخته بودند و اگر نگاههای خشمناک یا غمناک آنها نبود شاید این رنگها چشم را بیشتر درگیر خود میکرد. به نظر من هرچقدر فضا رنگی باشد جنگ آن را از عنصر رنگ خالی می کند.
این سفر را به تنهایی و به عنوان توریست رفتم که طبیعتا مخاطراتی هم داشت چون منطقه هنوز دست داعش بود و مسائل دیگری که روزنامهنگاران و عکاسان بیشتر از آن آگاهند. هر لحظه ممکن بود اتفاق ناگواری برای همه مردم و از جمله من که به عنوان عکاس آنجا حضور داشتم بیفتد که البته لطف خدا شامل حال من شد.
به طور کلی ایرانی بودن در مناطقی به کمک من می آمد و در مناطقی برعکس. مثلا در کمپهای عربی، کلا خیلی اجازه نمیدادند ازشان عکاسی کنم، به عکاس به چشم یک موجود خارجی نگاه میکردند و دوست نداشتند از وضعیتشان ثبت شود. شاید غرور این افراد که از وضعیت خوب زندگی به اینجا رسیده بودند، اجازه نمیداد تصویرشان منعکس شود. با یک پیرمرد عصبانی مواجه شدم که به زبان انگلیسی گفت چرا عکس میگیری؟ بعد که حرف زدیم و متوجه شد ایرانی هستم و با درد منطقه آشنا، گفت تاجر بودهام و تا همین چند وقت پیش نوههای من روی پر قو میخوابیدند ولی حالا سر روی سنگ میگذارند. گفت اوایل که عکاسها و روزنامهنگارها میآمدند، من میگفتم چه خوب، دنیا میفهمد چه بلایی سر ما آمده اما حالا میدانم که این چیزها هم تاثیری ندارد و ما فقط سوژههای شماییم که با عکاسی از ما جایزه بگیرید.
در این سفر بیش از همه برای مظلومیت اقلیتها، کوبانیها و ایزدیها متاثر شدم. اعراب به صورت قبیلهای در کمپها دور هم بودند، درست است که آوارگی فجیع بود، اما انگار امید قویای داشتند که به زودی به موصل برمیگردند ولی ایزدیها و کوبانیها در کپر و چادر دست ساز زندگی میکردند، خانههایشان محقرانه بود و حتی به قول دوست ایرانی کردی که درآنجا به عنوان مددکار و مترجم کار می کرد کمکهای سازمان ملل هم درست به آنها نمیرسید. در سرمای زمستان حتی زیرانداز یا وسیلهای برای گرمایش نداشتند. با این حال، اعراب عصبانی، خسته، بلاتکلیف و بیقرار بودند اما کوبانیها و ایزدیها شاید به مرحله انکار رسیده بودند، امیدوار، مهربان و صبور بودند، همانطور که در یکی از این عکسها میبینید که مادری در اولین مواجهه با من، از فرزند کوچکش خواست که با مهربانی بوسهای به سمت لنز دوربین بفرستد. این زن، مرگ بسیاری از مردهای فامیلش را شاهد بود که جلوی او سر بریده شدند.
خانم مولاوردی به عنوان دستیار حقوق شهروندی رییسجمهوراز این نمایشگاه بازدید کردند، ایشان یکی از امیدهای زنها به دولت بوده و هست، هرچند دولت از معرفی وزیر زن خودداری کرد و زنان حامی خود را در بهت فرو برد اما هنوز امیدواریم وضعیت زنهای کشورمان به واسطه حضور ایشان بهتر شود. به نظر من حضور موثر زنان در کابینه کشورهای منطقه و ارتباط آنها با یکدیگر به شرایط کلی زنان و بخصوص زنان آسیب دیده از جنگ کمک میکند. ما خودمان هنوز که هنوز است مساله زنان آسیب دیده از جنگ را بخصوص در شهرهای جنوبی و غربی و بویژه ایلام داریم که در وضعیت روحی بدی زیست میکنند؛ اما به قول خانم مولاوردی به امید پیروزی بر جنگ نه در جنگ.
فکر میکنم این که کشورهای همسایه از همدیگر شناخت داشته باشند باعث میشود در مقابل خیلی از مشکلات منطقهای و جهانی بتوانند اتحاد داشته باشند و وضعیتی که الان خاورمیانه دچار آن شده بهبود پیدا کند. این نه فقط بر عهده افراد دیپلمات و سیاسی که کار روزنامهنگارها و عکاسان و اهالی فرهنگ است. مردم منطقه در معجزه ارتباط با یکدیگر میفهمند که دردشان مشترک و از دیگران است اگرچه به زبانهای مختلف بیانش میکنند. کاش بفهمیم که در رسیدن به این فهم مشترک میتوانیم هم در شرایط بحرانی به همدیگر و هم در روال عادی به پیشرفت و توسعه یکدیگر کمک کنیم.
نمایشگاه عکس «موصل، رالی بیقراری» تا یازدهم مهر 1396، در خانه هنرمندان ایران برپاست.